در این ده سال که از پایینترین سطح شروع به کار کردم تا به اینجا، بسیار دیدم که سال به سال نیاز و تمایل دانش آموزان به شنیدن حرفهای صرفا انگیزشی روز به روز بیشتر شده. همین باعث شده که در صداوسیما و رسانه ها کسانی حضور و ظهور کنند که فقط با حرفهای صرفا انگیزشی و با زبان بدن عجیب (حرکات مسخره و عجیب دست و پا که آموزش دروسی مثل ریاضی و فیزیک را با آموزش رقص اشتباه گرفتند)سعی در جذب و جلب توجه مخاطبان مظلوم خود دارند. نکته و قسمت دردناک ماجرا این است که انگیزشی نگاه کردن به تمام این پروسه بعداز چندماه که نتایج آزمونها تغییری نکرد باعث میشود افسردگی شدید به سراغ داوطلب بیاید و حتی بسیار دیده شده، این دست مشاوران صرفا انگیزشی در ماههای آخر اصلا سراغی از داوطلب نمیگیرند و فرار را بر قرار ترجیح میدهند.
از طرفی منطق صرف نیز در اوایل کار چندان باب طبع نیست و حتی خود این منطق باعث رکود و ایستادن دانش آموز در همان ابتدای مسیر خواهد شد.
پس سوال اینه: چطور رفتار کنیم؟ بین منطق و انگیزش کدام را انتخاب کنیم؟
جمله معروفی هست که میگن انسانها اهداف کوتاه مدت را بسیار بزرگ و اهداف بلندمدت را بسیار کوچک درنظر میگیرند.
ویژِن یا چشم انداز آن هدف یا تصویر بلندمدتی است که ما در پنج یا ده سال آینده زندگی برای خودمان در نظر میگیریم. قطعا تا پنج سال آینده اتفاقات بسیاری خواهد افتاد و رسیدن به این موارد در صورت تلاش و وقت کافی گذاشتن، ممکن خواهد بود.
اما جنس هدف و هدفگذاری فرق میکند. بقول مربی های تحول فردی و سرآمد آنها برایان تریسی؛ هدف باید SMART باشد.
Measurable: قابل اندازه گیری بودن هدف دومین ویژگی آن است. باید در یکهفته آینده بدانم قرار است به چه عددی از لحاظ ساعت کاری، وزنی، درآمد و... برسم. قطعا همین ویژگی را باید برای هدف یکساله خود نیز در نظر بگیریم.
عددمحور شدن یک هدف باعث این خواهد شد که بتوانیم قدمهای مورد نیاز و فاصله خودمان تا هدف را اندازه بگیریم. اندازه گرفتن، خود باعث خواهد شد ویژگی اول هدف یعنی وضوح نیز، قابل دستیابی شود.
Achievable: قابل دستیابی بودن هدف که بنظر سختترین و چالشی ترین قسمت تعیین هدف خواهد بود. حال سوالی که ممکن است پیش آید این است که چگونه از قابلیت دستیابی هدف مطمئن شوم؟
بهتر است برای این مرحله از آخر به اول قدم برداریم. هدف یکساله، زمانی قابل دستیابی خواهد بود که بتوان در 365 هفته و با 365 هدف کوچکتر به آن رسید. در غیراینصورت قطعا قابل دستیابی نخواهد بود. بنابراین اگر بخواهیم درمورد هدف هفته اول صحبت کنیم باید بگوییم این هدف باید به شدت کوچک باشد. "کوچک ولی روبه جلو"
* به اهداف و قدمهای کوچک و روبه جلو در اصلاح میکرواکشن یا خرده عمل میگویند. نتیجه این میکرواکشن را "پیروزی های کوچک" می نامیم. و قرار براین است که با این پیروزی های کوچک به اهداف بزرگتر و پیروزی هایی عظیم تر و بزرگتر دست پیدا کنیم. *
Reasonable: معقول و منطقی بودن هدف چهارمین ویژگی است که باید یک هدف درست داشته باشد. معقول بودن یعنی وقتی آن هدف را برای خودمان در خلوت خودمان توضیح میدهیم، عجیب به نظر نرسد و با شنیدن آن هدف حس حماقت به ما دست ندهد. اگر دقت کنید در این قسمت صحبت از احساسات به میان آمد. احساسات درست، دقیقا آن انگیزه و دلیلی است که به ما در آغاز راه و بسیار بیشتر از آن، در میانه راه برای ادامه مسیر انگیزه خواهد داد.
فردی را تصور کنید برای رسیدن به قله مسیری را آغاز کرده است. قطعا اوایل راه چندان مشکلی با آغاز و حرکت نخواهد داشت. اما در اواسط مسیر که ساق پا دچار درد و انقباض خواهد شد، قلب محکم به قفسه سینه میخورد، دچار تشنگی شدید می شود؛ درست همانجایی که برمیگردد و به پشت سر خودش نگاه می اندازد. اینجا همانجاییست که باید تمام پیروزی های کوچک و اهداف کوچکی که در هفته های اول به آن دست یافتیم را ببینیم. قطعا اگر پیروزی و هدف دست یافته ای در این نقطه نداشته باشیم، همانجا محل ایستادن و مرگ ما خواهد شد. در طول تاریخ اسم کسی که به میانه یک قله رسیده، هرگز ثبت نشده است.
دقیقا در وسط مسیر است که میفهمیم هدفهای واقعی و معقول منجر شده ما پیروزیهایی بدست بیاوریم و این پیروزیها باعث شدند که ادامه مسیر برای ما جذابتر و هدفمندتر باشد. بنابراین میتوان گفت معقول بودن هدف نه در ابتدا که در اواسط مسیر دستیابی به هدف، اهمیت خود را نشان خواهد داد.
Timely یا Time bound: زمان محور بودن هدف آخرین و مهمترین ویژگی هدف است. باید بدانیم چه روزی قرار است به هدف دست پیدا کنیم. در تقویم ما ایرانی ها برای اهداف هفتگی جمعه عصر و برای اهداف ماهانه آخرین جمعه ماه و برای اهداف سالیانه آخرین روز سال بهترین زمان برای بررسی میزان پیشرفت و رسیدن به اهداف تعیین شده است.
در این قسمت باید به یک نکته خیلی مهم توجه کنیم:
اول: اگر به هدف دست نیافتیم بنابراین باید با کم کردن هدف هفته بعد و همینطور افزایش تلاش، تمام انرژی و توان خود را بکار ببندیم تا بتوانیم به آنچه بعنوان هدف سالیانه برای خود تعیین کردیم برسیم.
دوم: اگر به هدف دست یافتیم زمان آن رسیده که کمی خود را به چالش بکشیم و از گوشه دنج (comfort zone) خود پارا فراتر بگذاریم. بهتر است برای هفته بعد کمی هدف را سنگین تر کنیم و متناسب با آن میزان کار و ساعت کاری خود را نیز افزایش دهیم.
ادامه دارد...
- ۹۸/۰۴/۰۸
B shedt tokhmi face